امیرمنصور رحیمیان | شهرآرانیوز - «عمواحمد» خدابیامرزم، یک قابلیت استثنایی داشت. او شعبده بلد بود. میتوانست کاری کند که کلمات در گفتار و نوشتههایش به رقص بیایند.
بدبختانه میراثش به هیچکدام از ما نرسید. خدابیامرز وقتی ۱۶، ۱۷ سال پیش بهدلیل عوارض شیمیایی جنگ شهید شد، انگار قابلیتش را هم با خود برد. عمو از آن دسته آدمهایی بود که اگر یک شوخی را صدبار هم تکرار میکرد، هربار به همان شدت دفعه اول خندهدار بود. درمورد داستانها هم همینطور بود؛ با اینکه همه ما بچهها سرنوشت «فریدون» را میدانستیم، دوست داشتیم یکبار دیگر با لحن عمو بشنویم که او با «گرز گاوسر»، چه بلایی بر سر «ضحاک» میآورد. الان هم کافی است اسمی از او در نوشتهام بیاید. جادو شروع میشود. همه چیزهای بیربط، بههم مرتبط میشوند. اینبار هم بهنظر یاد کردن از او بیربط است، ولی اگر کمی صبر کنید، ربطش را متوجه میشوید.
فرایند انتخاب ایده برای کارتونیستها سختترین قسمت اجرای یک کارتون است. ایده نباید تکراری باشد. در کمترین زمان ممکن باید بتواند منظور کارتونیست را برساند، پیچیده نباشد، زاویه دید مناسب داشته باشد، از نظر فنی بهخوبی اجرا شود و هزار نوع موضوع از این دست که همه آنها در مغز کارتونیست بههم میپیچند و قبل از آمدن روی کاغذ (بوم، صفحه کامپیوتر یا هر مدیای دیگری) صدبار در ذهن کارتونیست و کاریکاتوریست، اجرا و کم و زیاد میشوند. برای همین خیلیوقتها، فکر کردن به ایده شاید چند روز متوالی طول بکشد و در تمام این مدت، کارتونیست یا کاریکاتوریست، در مغزش درحال اجرا و کلنجار رفتن با موضوع است. زیاد فکر کردن به یک موضوع خاص و شیرجههای عمیق زدن روی آن، خودش دلیل ندیدن یا رد کردن اولین ایدههاست؛ چون اولین ایدهها، چیزهایی هستند که ممکن است به ذهن همه برسند. اینجاست که ربط این قضیه با عمواحمد مشخص میشود. بعضی کارتونیستها هم مثل عموی خدابیامرزم هستند. اگر روی یک سوژه دمدستی و ساده -که قبلا هزار مدل از آن کار شده است- کار کنند و تبدیل به کارتونش بکنند، بازهم شیرین میشود. کاری که کارتونیست معروف و قدرتمند مکزیکی، «آنجل بولیگان»، کرده است. او از یک ایده قدیمی و دمدستی مثل سد کردن راه کسی که درحال بالا رفتن از نردبان است -به وسیله چیزی یا کسی- میتواند یک کارتون زیبا خلق بکند. اینبار هم ویروس کرونا را سر راه بالا رفتن زمین از نردبان قرار داده است. بهنظر میرسد بولیگان مثل همه آدمهای دیگر، از تکرار غصه این بیماری بر دوش آدمهای کره زمین خسته شده است، بنابراین سعی میکند با شوخی کردن با آن، بار سنگین این همهگیری را کم کند. مثل جنگی طولانی که هرچه از آن میگذرد، زخمش کهنهتر میشود و دردش بر تن شهرها و آدمها میماسد. یکطورهایی ما هم خسته شدیم از بس از غصه این بیماری منحوس بر بدنه اقتصاد و فرهنگ و هنر و سیاست و جامعه نوشتیم و نبود آدمهای حسابی را اشک ریختیم.
بولیگان با سادگی در بیانش، با کاراکترهای قدبلندش، زاویههای دید فوقالعاده و ترکیببندیهای منحصربهفردش، اینبار مخاطب را به تماشای کره زمینی میبرد که درحال بالا رفتن از نردبانی است که سر و تهش ناپیداست و در میانه راهش، ویروس کرونا، سبز و بزرگ نشسته است. ویروسی که شکل علمیاش طوری است که نه دست و دهان دارد و نه هیچچیز طنزآمیز دیگری. او در این اثر ساده و قابل درک برای همه آدمها، به نکته دیگری هم اشاره میکند؛ این نردبان پلههای ترقی یا صرفا بلندی زمان است؟ منظور از این نردبان، ترقی یا زمان، هرکدام که باشد، فقط در یک سمتش میشود حرکت کرد و اصلا نمیشود از آن پایین رفت؛ برای همین زاویه هنرمند زیر پای کاراکتری است که شکل کره زمین بر پشتش حک شده و ویروس جلوی حرکت رو به بالایش را گرفته است.